چهل فصل - «منشور شيعه»

مشخصات كتاب

سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1391

عنوان و نام پدیدآور:چهل فصل - «منشور شيعه» / سيد احمد سجادي / واحد تحقيقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .

مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1391.

مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه

موضوع: اخلاق و تربيت اسلامي

اشاره

در آداب معاشَرَت، مُحاوَرَه و مُكاتَبَه

(يا: فرهنگ گفتگو، مُعاشَرَت و نامه نگاري)

(از خزائن نراقي و رسالة العِشرَة شيخ بهائي و كتب علاّمه مجلسي)

* توجّه: عبارات داخل دو قلاب يا كروشه [ ] از رساله ي العِشرَة شيخ بهايي اضافه شده اند؛ ولي عبارات يا اضافاتي كه بين الهلالَيْن يا ميان دو پرانتز () آمده، از خود ما مي باشند.

[سيد احمد سجادي]

[آداب محاوره از كتاب الخزائن ملا احمد نراقي ]

* ملا احمد نراقي (فقيه عهد فتحعلي شاه قاجار) در كتاب الخزائن ( = گنجينه ها) مي نويسد:

«آداب محاوره (گفتگو و معاشرت) از جمله لوازمست مَر كساني را كه با مردم معاشرت مي نمايند و آن بسيارست؛ از آن جمله:

1 - چون به مجلسي حاضر شود به دو زانوي ادب نشيند و از زانو به زانو نگردد [و مكرّر نشست و برخاست نكند]، چه، آن دَلالت برعدم ثَبات وقِلَّت مُبالات (بي ملاحظه بودن) كند؛

2 - اگر كسي با او سخن گويد به غير او مُلتفِت نشود [و گوش دهد و سخن او را قطع نكند]؛

3 - اگر كسي او را به فضيلتي (يا امتيازي) تحسين كند و بر فقدان ( آن فضل و امتياز) بر خود تأسّف نمايد، به آن نازش و افتخار نكند؛ بلكه به وجهي عذر آن (فقدان و محروميّت را براي آن شخص) خواهد كه بر خاطر آن شخص، فوت آن آسان شود (و بيش از اين حسرت نخورد)؛

4 - در محاورات، به ألفاظي كه سامع (شنونده) بر آنها تَطَيُّر (بد انديشي) نمايد احتراز كند (و الفاظ زشت و سبك به كار نبرد)؛

5 و 6 - از نقل چيزي كه صِدق (راستي) آن معلوم نباشد و همچنين از اراجيف (سخنان مُهمَل و بي فائده و وقت گير) احتراز نمايد؛

[و بلكه بپرهيزد از آنكه مُستمِع (شنونده ي) سخنان لغو باشد؛ چه آنكه حضرت رسالت پناه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرموده اند:

«مَنْ أَصْغَيٰ إِلَي نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ؛ فَإِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ كَانَ النَّاطِقُ عَنْ إِبْلِيسَ فَقَدْ عَبَدَ إِبْلِيس ؛

يعني اينكه: هر آنكه گوش سپارد به سُخنوَري، گويي او را عبادت و پرستش كرده؛ پس اگر او سخن خدايي و موافق شرع و دين گويد، مستمع نيز خدا را عبادت كرده و اگر او سخن شيطاني و خِلاف شرع گويد، مستمع نيز شيطان را بندگي و عبادت ميكند - كه به او گوش ميدهد و مشغول اوست!» * ]

(* عُيُونُ أخبارِالرِّضا - عَلَيهِ السّلامُ، شيخ صد و ق، ج 1، ص 304، باب 28، حديث 63).

(سعدي: تا مرد سخن نگفته باشد

عيب و هنرش نهفته باشد).

7 و 8 - از كذب (دروغ) و لاف و گزاف - خصوصْ نزد بزرگان - و از راستي كه دروغ نمايد (حذر كند)؛ [و بداند كه لاف زن، چه درباره خود و چه درباره عِيال يا خاندان و عشيره خود، اغلب نزد مردم ان، دروغگو شناخته شود و منفور ايشانست قلباً، هر چند به ظاهر با او دوستي و مُراوَدَة (آمد و رفت) كنند و دروغگو، چون يك بار دروغش فاش شد، ديگر هر چند راست گويد، كس از او باور ندارد! ]؛

(شيخ بهايي:

… تو مپنداري كه با لاف و دروغ

هرگز افتد نان تزويرت به دوغ!!

خرده بينانند در عالَم بسي!

واقفند از كار و بار هر كسي!

زيركانند از يَسار و از يمين

وز پي رد و قبول، اندر كمين! …).

9 - و از

كَثرَت مِزاح (شوخي) و هَزل (خنده پردازي) دوري كند [و از خنديدن و تبسم در حضور ديگران، در جايي كه امكان رنجيدن ديگري يا حمل بر تمسخر باشد، اجتناب ورزد؛ بلكه در هر حال از تبسم و خنده اي كه سببش بر مخاطب مجهولست دوري بايد گزيد؛ بسا كه ظنين (بدگمان) گشته و بر آدمي خشم و كينه گيرد].

(ورّام بن ابي فِراس – فوت: 605 ق – در «تنبيه الخواطر» يا «مجموعه ورّام» گويد:

بدان كه آنچه نهي شده است همانا زياده روي و مُداوَمَت بر شوخيست … كه باعث زياد خنديدن است و خنده زياد دل را مي ميراند و تخم كينه در دل مي افشاند و شكوه و وَقار را از بين مي برد؛ امّا اگر (شوخي) از اين امور بر كنار باشد، نكوهيده نيست، همان طوري كه از پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم نقل كرده اند كه فرمود:

«من شوخي مي كنم ولي در شوخيم جز سخن حق نمي گويم»؛

آري ( فقط) كسي همچون پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم مي تواند شوخي كند و جز حق نگويد؛ امّا ديگران وقتي كه باب شوخي باز كنند، هدفشان خنديدن و خنداندن ديگرانست به هر وسيله كه ممكن باشد!

رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:

«گاهي شخصي سخني گويد، تا همنشينان خود را بخنداند، كه در نتيجه خود را به پستي مي كشاند!». از طرفي، خنديدن، دليل بر غَفلَت از آخِرَت است …

يكي از بزرگان گويد:

«پسرم با شخص بزرگ شوخي نكن، كه كينه تو را بر دل مي گيرد و با آدم پست نيز شوخي نكن، كه نسبت به تو جرأت پيدا مي كند … »

مجموعه

وَرّام، آداب و اخلاق در اسلام / ترجمه «تنبيه الخواطر»، وَرّام بن أبي فِراس، چاپ آستان قدس رضوي ع: 1369 ش، ص 216).

(شعر: ز شوخي بپرهيز اي با خِرَد!

كه شوخي تورا آبرو مي برَد!).

10 - از خُبث و معايب كسان احتراز نمايد (يعني غيبت ديگران را نكند) و پيوسته نيكوگو باشد تا پيش همه كس محبوب گردد؛

(سعدي:

آنكه عيب دگران پيش تو آورد و شمُرْد

بي گمان عيب تو پيش دگران خواهد بُرد!).

11 - اگر كسي حكايتي يا سخني بگويد بگذارد تا او حديث (صحبتش) را تمام كند (يعني وسط حرف ديگري نپرد) و اگر او (بهتر از گوينده) مُطّلع باشد و وقوف (و آگاهي) او از آن سخن بيشتر (از ناطق) باشد آن را اظهار نكند، تا گوينده مُنفعِل (خَجِل و درمانده) نشود؛

12 - با جُهّال و سَفَلَه (افراد نادان، سطح پايين يا بي ادب و تندگو) مُجادَلَه و مُناظَرَه نكند؛

(رسول خدا صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:

«… هر كه بدخوست خود را در شكنجه دارد و هر كه با مردمان درافتد؛ بي آبرو شود و احترامش برافتد، سپس فرمود (ص): پيوسته جَبرَئيل مرا باز مي داشت از درافتادن با مردم آنچناني كه بازمي داشت از مي خواري و پرستش بتان»

بحارالانوار، علاّمه مجلسي، ج 75، ص 210، حديث 4؛ آداب معاشرت، ترجمه جلد شانزدهم قديم بحار، محمّدباقر كمره اي، 2 / 131).

[و بدان كه بحث و جدال، عامل تيرگي دل و كينه و خِلاف و كدورت و اختلاف ميان مردمان و دوستانست و در حديث است از امام بحق ناطق، جعفر بن محمّدٍ الصّادق عليه السّلام كه قالَ:

«لا تُمارِيَنَّ حَليماً وَ لا سفيهاً، فَإنَّ الحَليمَ يَقليكَ وَ السّفيهَ يُؤذيكَ»

يعني كه: هرگز

مِراء (بحث و جدل) مكن با كسي، چه حليم (بردبار) و باخرد باشد و چه سفيه (احمق) و لئيم (پست) و بي خرد ؛ چه آنكه، دانا و حليم، كينه ات را به دل مي گيرد و سفيه و لئيم با دشمني يا توهين به تو، آزارت مي دهد!

الكافي، شيخ كليني، 2 / 301 - ح 4، باب المِراء )

و اگر، بنا به عِلَلي چون دفاع از حق، ناچار از مباحثه و مناظره باشد، مجادله و ستيزه نكند كه حرامست و پس از آن نيز كينه خلق الله را به دِل نگيرد كه رسول خدا صلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ فرموده اند:

«إِنَّ أَبْغَضَ الرِّجالِ إِليَ اللهِ الأَلَدُ الخَصِمُ»،

يعني كه: «منفورترين بندگان نزد خدا، شخص كينه توز ستيزه جو است»

(لسان العرب، ابن منظور، 3 / 391 - مادّه «ل د د»)

مَولَي الموحِّدين اميرالمؤمنين عليه السّلام فرموده اند:

«لَا يُلْفيَ الْمُؤْمِنُ حَسُوداً وَ لَا حَقوداً وَ لَا بَخِيلاً»،

يعني كه: «هرگز يافت نشود مؤمن، حسود و نه كينه ورز و نه بخيل» * ]

(* غُرَرُالحِكَم، آمِدي، 6 / 414– ش 1572).

(شعري از ابن يمين:

با همه خلق جهان، گرچه از آن

بيشتر بي رَه و كمتر به رَهَند

آنچنان زي، كه بميري برهي!

نه چنان زي كه بميري برهند!!).

13 - تا سامع (شنونده را) راغب (و علاقه مند) در استماع (شنيدن) حديث و سخني نبيند شروع در آن سخن نكند (كه سبب نفرت يا انزجار سامع گردد)؛

14- از كَثرَت مُكالَمَه (پرحرفي) مُجانَبَت (دوري و اجتناب) لازم شمُرَد؛

(خواجه نصير طوسي:

مي گريز از همنشين پر كلام!

عمر و وقتت را هدر سازد مُدام!

از گنه يا لغو گويد خاطرات

كي تمامي دارد اين لاطائلات؟! …).

15 - آنچه از غير او پرسند او جواب

نگويد و اگر كسي به جواب مشغول شود و او بهتر قادر باشد صبر كند تا سخن او تمام شود، سپس خود بر وجهي كه جواب آن شخص اوّل، مطعون (خراب و بي ارزش) نشود، تقرير (بيان) كند؛

16- اگر سخن از او پوشيده دارند استراق سمع (و فضولي) نكند؛

17- در مجالس، با كسى سِرّ (در گوشي يا آهسته) نگويد؛

18- در نوشته كسان نظر نكند مگر به اذن ايشان؛

19- به اطراف خانه و سقف و ديوار محفل، مكرّر نظر نيندازد (كه سبب سبكي او شود)؛

20 - از چيزي كه شأن او نيست سؤال نكند و اگر دو نفر با هم سخني گويند، بي جهت از آن استفسار (و سين جيم و فضولي در اسرار زندگي خصوصي مردم ) نكند؛

21 - در دعا و تملّق (تعريف و چاپلوسي و چرب زباني) مبالغه و افراط نكند، كه آن علامت ضعف نفس است؛

22 - هر چه خواهد گويد، اوّل در خاطر مُقرَّر گرداند و به اطراف (و عوارض احتمالي) آن برخورَد (و بينديشد و اگر احتمال مفسده مي دهد، خاموشي گزيند)؛

23- در اَثناء (هنگام) سخن به دست و چشم و ابرو اشارت نكند (كه بيانگر بي ادبيست)؛

24 - حركات و افعال و اقوال كسي را مُحاكات - يعني تقليد - نكند (چه، غيرطبيعي به نظر مي رسد و مردم اغلب مي فهمند و ناخوش مي دارند)؛

25 - سخن چنان گويد كه از ميزان شرع و عقل خارج نيفتد و انديشه نكند كه اگر من به خلاف خواهش مُستمِع (شنونده) سخن گويم او را خوش نيايد! چه، مستمع اگر دانا و خردمند بُوَد، از سخن پسنديده (و بر وفق شرع) نرنجد (و

اگر نادان و بي خرد باشد، رنجش او هيچ اهمّيّت و ارزش ندارد!)؛

26 - در حضرت سلاطين و حُكّام، بسيار دعواي فضل و دانش نكند و در الزام ايشان (يعني مُجاب كردنشان در بحث) نكوشد (تا كينه وي را به دل نگيرند) و از كَثرَت مُجالَسَت و مُحاوَرَت با ايشان گستاخ (و سنگدل) نگردد و بر معاشرت (با رجال سياست) مُبادَرَت ننمايد، چه، مؤاخذه (و بدبيني و خشم ناگهاني) ايشان سخت و تمهيد (آماده سازي) مَعذِرَت (و بهانه براي اثبات بي گناهي) دشوار باشد.

27 - تا ممكنست سخني كه بر خاطر بعضي از مُستمِعان، گران (و ناخوشايند يا نامعقول) باشد نگويد».

(پايان «منشور نراقي»؛ فِقَراتي ديگر از رساله ي العِشرَة شيخ بهايي در تكميل مي آوريم):

[برگزيده اي از رساله ي العِشرَة شيخ بهايي ]

28 - [هنگام محاوره، فاصله خويشتن تا مخاطب حفظ كند و به او آنقدر نزديك نگردد كه سبب آزردگي او شود ]؛

29- [از خوردن بُقولات (=سبزيجات) كريهة ُ الرَّوائح (= بد بو) همچون سير و پياز، خصوصْ در روز، به ج_ِدّ اجتناب ورزد، تا حضور و سخن گفتن او سبب نفرت نشود]؛

30- [بدن و لباس و زبان و دهان را همواره خوشبو و پاكيزه نگاهدارد و موها را آراسته و تميز شانه كند؛ و هر بوي بد يا منظر زشت را از خود بپالايد كه اسباب رنجش ديگران فراهم نياورد].

(نراقي در معراج السّعاده چنين ميگويد:

«حضرت پيغمبر - صَلّيَ اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ - فرمود:

«پاكيزگي نصف ايمان است» ( = الطُّهْرُ نِصْفُ الْإِيمَان)

بحارالأنوار، علاّمه مجلسي، ج 80، ص 237)

و نيز فرمود:

«بد بنده ايست بنده چركين» ( = بِئسَ العَبدُ القاذورَةُ!)

(الكافي، شيخ كُلَيني، ج 6، ص 439 – معراج السّعادَة، ملا احمد نراقي،

چاپ هجرت – قم: 1377 ش، ص 837).

(قالَ رسولُ اللهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم:

إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الرَّجُلَ الْقَاذُورَةَ! فَقِيلَ لَهُ: وَ مَا الْقَاذُورَةُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! قَالَ:

الَّذِي يَتَأَنَّفُ بِهِ جَلِيسُهُ = پيامبر صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم فرمود:

خداوند دشمن دارد انسان چركين را!

عرض كردند: و كيست انسان چركين؟!

فرمود: آن كس كه همنشين او از بوي بدش (اعم از دهان، پا، بدن و …) در رنج باشد (و بخواهد بيني خود را بگيرد يا نفس نكشد!))

(بحارالانوار، علاّمه مجلسي، ج 80 / ص 106).

31 - [در حضور ديگران، مكرّر دست به اعضاي خود – چون گوش و بيني و چشم و لب و دهان و دندان و ريش و سبيل و … – نرساند، كه دال بر بي حيايي و بي ادبيست]؛

32 - [در حضور ديگري، از قهقهه زدن، با بانگ بلند عطسه يا سرفه كردن، آروغ زدن، صداي بيني درآوردن (فين كردن)، با صدا آب دهان افكندن، با ديگران پرگويي كردن و امثال اين افعال اجتناب كند؛ كه جملگي دَلالت بر فرومايگي و بي مُبالاتي شخص دارد ]؛

33 - [بر سر خوان (سفره) رفتاري نكند كه براي ديگران اشمئزاز (و تنفر) آوَرَد؛ مثال آنكه: ضايعات غذا و گوشت و امثال آن را پيش ديدگان ايشان از دهان خارج نسازد، يا در سفره يا مجموعه خوان (سيني) ننهد و پيوسته با دهان بسته غذا را بجَوَد كه صَوت آن ديگري را آزار ندهد و چون چارپايان نشخوار نكند و با صدا مايعات را در دهان نكشد].

34- [هنگام سخن گفتن يا سخن شنودن، با تمام چهره، روي به مخاطب كند؛ و با گوشه چشم يا

نيمرخ به او نظر نيفكند؛ كه گاه است دَلالت بر تحقير و استخفاف مخاطب كند]؛

35- [در أثناءِ سخن ديگري، ناگه برنخيزد، يا ناگاه با بانگ خود يا رفتاري ديگر كلام او را قطع نكند؛ كه دالّ بر بي ادبي و بي اعتنائي به سخن اوست]؛

36 - [از خُلف وعده (بد قولي) سخت اجتناب كند، كه آن علامت نِفاق است و خود، دروغ و از كبائر ذنوب (گناهان) باشد و در قرآن و اخبار، بسيار مَذَمَّت (بدگويي از) خلف وعده شده و صاحِب آن، به نفاق مُنتسِب گشته و وعده عذاب به او داده شده است؛ اضافه بر آنكه اين صفت، سبب رنجش دوستان و بلكه نفرت و انزجار ايشان از آدميست].

(علاّمه مجلسي در «حق اليقين» گويد:

«رسول خدا صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فرمود كه: سه خصلت است كه در هر كه باشد، منافقست؛ هر چند نماز و روزه بجا آرَد و دعوي اسلام كند:

1 - چون او را براي امري امين كنند خيانت كند؛

2 - چون سخن گويد دروغ گويد؛

3 - و چون وعده دهد خُلف وعده (بدقولي) كند» )

(حق اليقين، علاّمه مجلسي، فصل 18 ازباب 6 ( معاد )، چاپ اسلاميّه: تهران، ص 532).

37 - [ آنكه حذر كند از مُجالَسَت (همنشيني) و مُؤانَسَت (انس گرفتن) با هر كس و ناكس، خصوصْ فرومايگان و هرزه گويان و گنهكاران، كه لاجَرَم (ناچار) بدي آنها به روح و دل او سرايت كند، چنانكه بوي بد به لباس و بدن آدمي سرايت كند و بسا باشد كه كسي آدمي را با آن اشخاص ببيند و قلب وي نسبت به او برگردد و او را نيز

متهم سازد. نيز بايد كه بپرهيزد از مجالس بد و مواضع تهمت.

نصيرالمِلّةِ وَ الدّين، خواجه نصير الدّين طوسي در آداب المتعلّمين در وصف اين قبيل ياران و دوستان گويد:

تا تواني، مي گريز از يار بد

يار بد بدتر بُوَد از مار بد!

مار بد تنها تو را بر جان زند

يار بد بر جان و هم ايمان زند!

و شيخ الشّعراء و اَفصَحُ الفُصَحاء، سعدي شيرازي گويد:

اين دغل دوستان كه مي بيني

مگسانند گِرد شيريني!!

إلي أن قالَ :

راست خواهي؟! سگان بازارند!!

كُاستخوان از تو دوستتر دارند!!

و أيضاً ( همچنين) گويد:

همنشين تو از تو بِهْ بايد

تا تو را عقل و دين بيفزايد!

و باز همو چنين گويد:

دوستي با مردم دانا نكوست

دشمن دانا بِهْ از نادانِ دوست

دشمن دانا بلندت مي كند

بر زمينت مي زند نادانِ دوست! ].

(امام سجّاد (ع) فرمود:

بپرهيز از دوستي با فاسق (بدكار)، كه تو را به يك لقمه يا كمتر مي فروشد و بپرهيز از دوستي با بخيل، كه در شديدترين حال نيازمندي تو، مالش را از تو دريغ دارد و بپرهيز از دوستي با احمق، كه خواهد سودت برساند ولي زيانت رساند!

امام باقر عليه السلام فرمود:

نزديكي و دوستي مكن با چهار كس: احمق، بخيل، ترسو و دروغگو؛ اما احمق خواهد سودت رساند به عِوَض زيانت رساند و اما بخيل، ( فقط) از تو بگيرد و به تو ( هيچ) ندهد و اما ترسو، از تو و والدينش (نيز، به هنگام ترس) گريزد و امّا دروغگو، بسا كه راست گويد و (ديگر) باورش نكنند. )

بحارالانوار، علاّمه مجلسي، ج 74 / صص 196 و 192؛ آداب معاشرت: ترجمه جلد شانزدهم قديم بحارالانوار، محمّدباقر كمره اي،

ج 1، ص 126 و 123.

(امام صادق عَلَيْهِ السَّلَام فرمود:

پرهيز كنيد از جاهاي تهمت آور و (حتي تا اين اندازه كه) كسي از شما با مادرش در سر راه نايستد، چون همه كس آن مادر را نشناسد (و گمان كنند زني بيگانه است) )

(بحار، ج 75 / ص 91؛ ترجمه مذكور: ج 2 / ص 62).

38 - [ آنكه از ريا، عُجب (خودبيني و خودپسندي) و تكبّر (خودخواهي و خود بزرگ بيني) سخت برحذر باشد؛ كه به تجرِبَة ثابت آمده كه اينها اضافه بر آنكه شرعاً از كبائر (گناهان كبيره) اند، سبب نفرت و انزجار مردمان از شخص مُتّصِف به اين صفاتند و او گمان كند كه نزد مردم احترام و موقعيّتي دارد، ليكن از قلوب ايشان ناآگاهست كه سخت از او بيزارند! و چه بسا در ظاهر به او احترام كنند ولي در باطن و پشت سر، او را ناسزا گويند و با زشت ترين الفاظ از او ياد كنند].

39 - [ آنكه پيوسته مؤدّب و خاضع و فروتن باشد، كه به تجربه ثابت آمده كه اين، احترام و محبوبيّت آدمي را نزد خلق خدا بيفزايد؛ پس چون وارد مجلسي شود، سلام كند و انتظار سلام از كسي نداشته باشد؛ چنانكه حضرت ختمي مرتَبَت صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم حتي بر اطفال كه وارد مي شد سلام مي فرمود و توقّع سلام از كسي نداشت و همواره ابتدا به سلام مي كرد و بسي بي ادبيست كه آدمي بر جمع وارد شود و سلام نكند و بي ادب تر از او كسيست كه سلام را جواب نگويد، يا جواب پرسش ديگري را ندهد؛ يا پاهاي خود را جلوي ديگران –

بدون عذر– دراز كند؛ يا با وجود مكان مناسب، پشت به ديگران بنشيند؛ يا بر مكاني تكيه دهد و بزرگتر بي متكا (پشتي) بنشيند؛ يا اينكه در غذا خوردن يا آب آشاميدن، تقدّم بر بزرگتر كند؛ يا دست و لقمه (و قاشق) خود را در ظرف عمومي فرو برد؛ يا اينكه صداي خود را به گريه يا خنده يا نزاع و دعوا يا بازي و مسخرگي و امثال آن بلند كند و چنين شخص – خصوصْ اگر طفل يا جوان باشد - منفور (مورد نفرت) اهل مجلس واقع شود، بداند يا نداند].

40 - [ آنكه اگر تازه واردي به مجلس درآمد، حُضّار سعي كنند جايي در كنار خود براي وي بگشايند و آنگاه كه نشست، اهل مجلس، خود را كمي جمع كنند تا او احساس غربت و يا تنگي جا نكند و آن كسان كه هنگام ورود شخصي به مجلس، جا به او ندهند و جواب سلام او صحيح نگويند و بي اعتنايي روا دارند، يا فرومايه و بخيلند، يا بي مُبالات و بي ادب و يا بي رحم و بي شرمند و امّا تازه وارد نيز هرگز نبايستي خود را به جبر و قهر، كنار كسي يا بين دو كس، جا دهد؛ كه اين اضافه بر آنكه شرعاً حرام و نوعي غصب حقوق است، سبب آزردگي مردم و نفرت ايشان از شخص مي شود و اگر او در آن مكان كه به جبر خود را جا داده نماز بخواند باطلست، چون مكان مغصوب است.

حتي اگر به نحوي كسي را در محذور اخلاقي قرار دهد و آن كس به إكراه (بر خِلاف ميل قلبي و از روي تعارف) جا براي وي باز كند، باز

نمازش باطلست و فعل او حرام؛ چه، نزد فقهاء، مسلّم است اين قاعده كه: المَأخوذُ حَياءً كَالمَأخوذِ غصباً ( = آنچه از روي تعارف و كمرويي گرفته شود مثل غصب است) و همينطورست در ساير موارد، مانند مهماني كه بدون رضايت يا بي موقع بر صاحبخانه وارد شود و او نيز از ترس آبرو چيزي نگويد، كه بسياري از فقهاء، وضو و نماز آن مهمان را نيز در آن خانه باطل مي دانند، چون صاحبخانه قلباً از آمدن او ناراحت است، هر چند به ظاهر خندان باشد و تعارفات به عمل آورد.

پس اي عزيز، حق النّاس بس حسّاس و احكام شريعت، بسي محتاج بصيرت است؛ پس مبادا با چنين خطاها اعمال خود را باطل گرداني و در سياهه اعمال آخِرت، جز تباهي و سياهي چيزي نبيني و آنجا دريابي كه حتي نماز و وضوي تو باطل بوده و تو نفهميده باشي! و ازجمله موارد ابتلا به حق النّاس، آمد و شد (رفت و آمد) در معبر (پياده رو) و كوي و بازار و خيابانست؛ كه بسيار كسان به هم تنه زنند، يا راه عبور بر هم تنگ سازند، يا تقدّم و تأخّر مراعات نكنند، يا كفش و پاي يكديگر لگد كنند، يا آب و گل و لاي به لباس هم پاشند، يا به نحوي ديگر مزاحمت براي هم سبب شوند و از آن جمله است آزار و اذيّت همسايگان (همسايه آزاري) كه همسايه آزار در احاديث، ملعون به شمار آمده

(عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَام قَالَ:

مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ آذيٰ جَارَهُ)

(بحارالانوار، ج 74 / ص 153 / ح 17)

و در حديث مُعاذ بن جَبَل

از حضرت رسالت پناه صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم چنين آمده كه:

وَ الْمُقَطَّعَةُ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْجِيرَانَ،

يعني:

آنان كه در قيامت، دست و پا بريده محشور شوند، همسايه آزارانند

(مَجمَع البيان في تفسير القرآن، شيخ ابوعلي طبرسي، ج 10، ص 642، ذيل آية 18 سوره ي نبأ: يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً؛ نيز: تفاسير ديگر، ذيل اين آيه)].

(پايان نقل قول از رسالة العِشرَةِ (آداب معاشرت) شيخ بهائي – ره).

آداب مُكاتَبَت (دستور نامه نگارى) :

* نيز ملا احمد نراقي در همان كتاب الخزائن ( = گنجينه ها) مي نويسد:

«چند چيز مراعات آن در نامه نوشتن ضرورست:

1 - آن كه ابتداء به نام حق كند.

2 - سعي كند كه هر چند سطر به آخِر مي رسد ميل آن به بالا باشد يا مساوي؛ چه، خط يهود و ترسا (مسيحي) ميل به نشيب (پايين) دارد (و نيز بايد كه نامه خوانا و خوش خط و تميز باشد و روي كاغذ پاره يا كثيف و يا كوچك، براي كسي نامه ننويسد كه توهين است).

3 - آن كه دعا را بسيار مكرّر نكند (چون حمل بر تملّق و چاپلوسي مي شود ).

4 - آن كه از تكرار ألفاظ احتراز كند (كه سبب ملال خاطر است و خِلاف قواعد ويرايش).

5 - آن كه لفظ مشترك ميان مدح و ذم (يعني دو پهلو) نياورد (كه سبب سوء تفاهم شود ).

6- آن كه خطّ را بسيار نقطه (يا حركت) ننهد؛ چه، آن تنبيه بُوَد بر جهل مكتوبٌ اِلَيه (يعني اشاره است به بيسوادي يا كم سوادي مخاطب يا گيرنده نامه).

7 - آن كه بر ظَهر (پشت) مكتوبِ بزرگتر از خود هيچ ننويسد ( زيرا مافوق، پشت نامه مادون

و يا در حاشيه آن چيزي مي نويسد؛ چون در شأن او نيست كه نامه مستقلّي بنويسد).

8- آن كه اگر نامه را به مكان بعيدى بنويسد، به تاريخ، مقيّد كند (كه اگر با تأخير رسيد، فكر نكنند كه خود او دير فرستاده است).

9- آن كه بعد از فراغ، به تأن_ّى (انديشه و دقت) مطالعه كند، تا اگر سهوى باشد معلوم شود.

10- آن كه در وقت اصلاح، قلم را به دهان نگيرد؛ چه، آن نزد اهل تميز (خردمندان)، مُستقبَح (زشت) باشد.

11 - آن كه به هيچ وجه در مكتوب دشنام ننويسد و همچنين احتراز كند از نوشتن چيزي كه امكان داشته باشد كه انكار او ضرور باشد (يعني چيزي ننويسد كه اگر ضرورت شد كه آن را انكار كند و بگويد: من چنين چيزي نگفته يا ننوشته ام، ديگر نتواند؛ زيرا نوشته اگر دست كسي بيفتد، سندي غير قابل انكار است، مگر به سختي و به ندرت!).

12- آن كه نامه را مُرَبَّع نگذارد (يعني مربّع قيچي نكند و يا مربّع تا نكند)؛ چه، تربيع (در علم نجوم) نظر عَداوَت (دشمني با يكديگر) است...».

[ بخشي از «صد پند» خزائن ملا احمد نراقي]

(* و اكنون بخشي از «صد پند» خزائن نراقي، كه باز مربوط به آداب معاشرت است):

«… … … … …

3 - با مادر و پدر چنان باش كه از فرزندان خويش طمع داري كه با تو باشند.

4 - منگر به حال كسي كه حال او از حال تو بهتر باشد؛ بنگر به حال كسي كه حال او از حال تو كمتر بُوَد تا دائم از خداي تعالي خشنود باشي.

5 - سخن ناپرسيده مگو و كسي را كه پند نشنود پند مده و بر مَلا (جلو

جمع) كس را پند مده.

8 - اگر كسي با تو ستيزه كند به خاموشي آن ستيزه را بنشان و جواب احمق خاموشي است.

9- پيران را حرمت كن.

10 - كاهلي (تنبلي و بي حوصلگي) فساد تن بُوَد؛ زنهار! كاهلي مكن!

12 - از گفتار و كردار با صلاح (درست و نيك) شرم مدار؛ كه بسيار مردم بُوَد كه از شرمگيني (خجالت) از غرضهاي خويش باز ماند.

13 - به تيزي و تندي عادت مكن و از حِلم (بردباري) خالي مباش؛ وليكن چنان نرم نباش كه (سودجويان و فرومايگان) بخورندت!

… … … … …

15 - چون ترا شغلي پيش آيد - هر چند ترا كفايت آن باشد - مستبد بر رأي خود مباش، كه هر كه مستبد به رأي بُوَد پشيمان شود و از مشورت كردن عيب مدار، با پيران عاقل و دوستان مُشفِق (خيرخواه و مهربان).

… … … … …

17 - زنهار! آنچه به دورغ مانَد نگويي! كه دروغي كه به راست مانَد بهتر است از راستي كه به دروغ ماند!

… … … … …

21 - پيش مردمان نا كس راز مگوي، كه اگر سخن نيكويي بُوَد گمان زشت برند.

22 - هر چه بگويي نا انديشيده مگوي، تا بر گفتار پشيمان نشوي.

23- سرد سخن مباش، كه سخن سرد، تخميست كه از آن دشمنى رويد.

24 - بسياردان و كم گو باش و نه كم دان و بسيارگوي! كه بسيارگوي اگر چه خردمند باشد، مردم او را بي خرد دانند.

… … … … …

26 - زنهار! دوست خود مخوان كسي كه دشمن دوستان تو باشد.

27 - بپرهيز از ناداني كه خود را دانا شمُرَد.

28 - اگر خواهي راز ترا دشمن نداند با دوست

مگوي.

… … … … …

40 - با هيچ كس جنگ (نزاع و دعوا) مكن، كه جنگ، نه كار محتشمان است؛ بلكه شغل زنان است با كودكان!!

… … … … …

46- تا توانى سوگند مخور.

… … … … …

54- زنى كه محتشم تر (ثروتمندتر، يا داراي مقام و تحصيلات بالاتر) از تو باشد مخواه.

… … … … …

60- دوستى كه از تو بدون حجّت (دليل منطقي) پر گله شود، به دوستى او اعتماد مكن.

… … … … …

62- به دوستى كسى كه با دشمن تو دوست باشد زنهار! - هزار زنهار! - اعتماد مكن!

63- اگر ترا دشمنى باشد دلتنگ مشو، كه هر كه را دشمن نباشد بى قدر و بها باشد.

… … … … …

65- بيشتر از دشمن خانگى و همسايگان و خويشان حذر كن!

(شيخ بهائي:

پيوسته دلم ز دست خويشان ريشست

وين جور و جفاي خلق، از حد بيشست!

بيگانه به بيگانه ندارد كاري!

خويشست كه در پي شكست خويشست!).

… … … … …

73 - از اژدهاي هفت سر مترس و از مردم سخن چين بترس!

… … … … …

76- هر سخن را كه شنيدى انگشت در آن مپيچ! (يعني تجسّس نكن و ناشنيده بگير!)

77- زود به هرچيز خشمناك مشو؛ و در وقت خشم، خشم فرو بر.

78 - اگر جايي بايد ترا (به سبب خطايت) عفو و عذر (از ديگري ) خواست، ننگ مدار.

… … … … …

89- هيچ نوشته را بر خود حجّت مساز؛ يعنى چيزى منويس كه روزى بر تو حجّت شود.

… … … … …

97 - از آن سفره كه نان خوري بد گويي مكن! …».

منابع:

(غير آنچه در متن آمده؛ خزاين، ملا

احمد نراقي، چاپ علميّه اسلاميّه، صص 274 - 275 و 278 - 279 و 223 تا 229، توأم با تصرّفات ويرايشي؛ رساله ي العِشرَة (آداب معاشرت اسلامي)، از شيخ بهايي، نسخه خطّي، به نقل از «دايرة المعارف علم و مذهب»، دكتر سيّد ابراهيم مهدوي، مدخل «فرهنگ شيعه» - «آداب معاشرت» - كه درون كروشه [ ] و بدون ذكر نشاني، در متن فوق آمده است؛ ولي آنچه بين پرانتز () آمده، از خود ما يا از كتب ديگريست كه همانجا نام برده شده اند، مانند كتب علاّمه محمّد باقر مجلسي و …).

[]

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109